دل نگاره کاش دوست داشتن هایمان از سر تفنن نبود!!
| ||
یادت هست؟ گفتم دلم را مبر که اگر رفت دیگر باز نمی گردد و حیرانی نصیب من است یادم هست گفتی زنده آن دلی است که رفته باشد نه آنکه به خاک بسته باشد! و حال هم تو رفته ای و هم «دل» و هم سیاهی چشمانم! من مانده ام و حیرانی و راه بی سفیر ... اتاقم پر شده است از کتاب شعر از حافظ و مولانا و باباطاهر تا قیصر و سهراب و ابتهاج اما بی "تو" تمام شعرهای عالم هم که جمع شوند نمی توانند لحظه ای با من هم نوایی کنند زخمه ای که یاد چشمانت بر تار دلم می نوازد بسیار سوزناکتر از این حرفهاست که بتوان آن را در حروف و هجاء ها محصور کرد تفسیر این "آه" را تنها تو می دانی و بس... پس برگرد تا خاموش نشده و خاموش نشدم... خاموشی و شاید رهایی! پ.ن1: این روزها "باد" نُت صدای تو را در گوشم می نوازد هر روز می گویی در راهم اما هیچ روزی نمی آیی! پ.ن2: "دیگر این پنجره بگشای که من به ستوه آمدم از این شب تنگ دیرگاهیست که در خانه همسایه ی من خوانده خروس! وین شبِ تلخِ عبوس می فشارد به دلم پای درنگ" ه.ا.سایه(ابتهاج)- دفتر شبگیر
[ یکشنبه 92/2/8 ] [ 9:46 صبح ] [ شیما ]
[ نظرات () ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |