چه حواسمان باشد چه نباشد       

  گاهی

خیلی "زود" دیر می شود!

کاش حداقل حساب کتاب بلد باشیم که از این زود و دیر شدن های زمانه "رَ کَ ب " نخوریم...

پ.ن1:

"

دید مجنون را یکی صحرا نورد
در میان بادیه بنشسته فرد
کرده صفحه ریگ و انگشتان قلم
میزند با اشک خونین این رقم
گفت ای مجنون شیدا ، چیست این؟
می نویسی نامه  ، بهر کیست این؟
گفت مشق نام لیلی میکنم
خاطر خود را تسلی میکنم 

" 

بعله:دی 

پ.ن 2: 

" حال ما را اگر پرسی  

باید بگویم خوبیم

ملالی نیست جز دوری شما

بچه ها بهانه ات را می گیرند

زود برگرد

هر وقت که شد..."

پ.ن1 از پ.ن2: صوبت نباشه عارفانه بوخونیدش:@

اصا اونورو نیگا کن بیبینم دهع دوره آخرالزمونه هاااااا

پ.ن3:چشا درویش لدفن:|

"واااااااای وبلااااااااااااگم دلم واست ی چیکّه شده بود شوما بوگو اصا انقذه:(((((((

ای الهی صدام فدای اون چشای سبز کله غازی خمارت بشه الهی الهی الهی (همراه با مشت های پی در پی در سینه:-")"

چیه عاچق ندیدین تا حالا؟؟؟:پی

پ.ن4: خواستم بگم ما امروز ی چنتا امضا دادیم بابت ی چیزایی

اوناییکه میدونن و انتظار شام دارن باس بگم به کاهدون زدید دیگه مُرد اون زمونیکه جوج میزدی به بدن سیخی دوزار و نِمصی

ما هم دستمون نمیره به جیب از این ولخرجیا کنیم

اونایی هم که نمیدونن خُب بیتَر! بگم که پس فردا شما هم شیکم صابون بزنید؟!!!

نچ!

پ.ن5:بعضا حس می کنم برخی افراد با خواندن مُنَوَّرات بالا علاقه پیدا کرده باشن وبلاگ برگرده به همون دوران سکوتش

حداقل اونجوری امنیت اذهان عمومی رو تهدید نمی کرد:دی

 

***تبصره: اینجا کسی عروس نشده!:دی***